در چه شرایطی به استقبال جشن اول ماه مه می رویم؟
سخنی با فعالان کارگری: ورود بانک جهانی پاسخ گوی معضل کارگر نیست !
علی طاهری
امسال جشن اول ماه مه در شرایطی برگزار می شود که جنبش کارگری ایران در مرکز توجه جامعه و کانون های سیاسی قرار گرفته است. شبه سخنگویان سفيه بوورژوازی که تا امروز بر "محو تدریجی طبقه کارگر" و هضم شدن آن در اقشار و طبقات متوسط اجتماعی تاکید می کردند و با شادی و شعف ساده لوحانه ای اعلام می کردند که پیشرفت های علمی و جهش های چشمگیر تکنولوژیک زمینه را برای محو طبقه کارگر فراهم کرده است٬ امروز مجبورند تا صحت ادعاهای مارکس را در مورد موقعیت تاریخی کارگر در جامعه سرمایه داری بپذیرند. البته مسلم است که در پس این بهانه های تخیلی گرایش نیرومند نظام سرمایه داری پنهان است که می خواهد تمام سنگرهاى مقاومت را بشکند که در برابر حاکمیت مطلق سرمایه قراردارد. سنگرهایی که عمدتا با مبارزه کمونیستی و کارگری در سراسر جهان و طی سالیان دراز بوجود آمده است. اول ماه مه روز بزرگداشت مبارزات کارگری در جهان است. دراينروز کارگران به سرمايه و نظام کثيف و جنايتکار و ضد انسانى آن دست رد ميزنند.
این روز ها محافل گوناگون سیاسی از ضرورت شکل گیری تشکل های مستقل کارگری حمایت می کنند٬ ولی در اکثر این حمایت ها استقلال به مستقل شدن از جمهوری اسلامی و حکومت محدود می شود و به کل نظام منحوس سرمایه داری تسری نمی یابد. در اين ميان جنبش کارگری نباید بازیچه رقابت جناح های مختلف سرمایه داری شود. چون همه آنها علیرغم اختلافاتی که با هم دارند در برابر طبقه کارگر موضعی یکسان دارند. نیروهای طرف دار سرمایه داری جهانی هیچ گاه نمی توانند موافق حقوق کارگران باشند٬ چون چنین تحرکی ثبات اجتماعی مورد نظر آنها را به هم زند. البته تا همینجا صرفا توانسته اند در محیط های بسته روشنفکری تحرکاتی به نفع سرمایه داری جهانی و ورود بانک جهانی دامن بزنند. اما فعالین کارگری در ایران باید در این زمینه هشیار عمل کنند. تحرکاتی که به اسم کارگر و دفاع از حقوق کارگر انجام می پذیرد و در آن مرز بندی قاطعی با سیاست های ضد بشری سرمایه وجود ندارد٬ نمی تواند منافع مستقل جنبش کارگری را منعکس کند. اين خطى است که از سویی بر طبل توخالى "دفاع از حق کارگر" و موقعیت او در جامعه میکوبد و از سویی مشوق سیاست های جنگ طلبانه و میلیتاریستى آمریکاست. طبقه کارگر ایران به دنبال تجربیات فراوانی که در جریان انقلاب و تحولات بعد از آن کسب کرد٬ نباید به راحتی فریب بخورد. آنها باید بعد از تجربیات تلخ بسیار فهمیده باشند که دنباله روی از سیاست های غیر کارگری نتیجه ای جز فقر و فلاکت بیشتر ندارد.
تجربه دو دهه اخیر دورنمای دنیایی را که سرمایه داری برای بشر معماری کرده است به ما نشان می دهد: ثروتمندان٬ ثروتمندتر شده اند و فقرا فقیرتر شده اند. جنگ٬ بی خانمانی و قتل عام های وحشیانه در مناطق وسیعی از جهان گسترش یافته است و بیکاری و گرسنگی و قحطی در بخش های وسیعی از جهان بیداد می کند. بیماری ایدز در فقیرترین مناطق جهان و به خصوص در آفریقا در حال گسترش است و داروهایی که برای جلوگیری از گسترش بیماری ها موجود است٬ به دلیل سود کمپانی هایی که انحصار ساخت توزیع این داروها را در دست دارند٬ در اختیار مردم فقیر این مناطق گذاشته نمی شود. بورژوازی در مقیاس جهانی ارتجاعی ترین و خونخوارترین نیروهای ضد اجتماعی را از کیسه اش بیرون کشیده و به جان مردم بی گناه در چهار گوشه کره ارض انداخته است. پیشرفت های علمی و تکنولوژیک به جای آن که برای رفاه مردم جهان به کار گرفته شوند٬ موجب بیکاری همگانی و گسترش فقر و فلاکت می شود. امروز با اینکه همه امکانات فنی و ثروت و نيروى انسانى کافى براى برخوردارى از يک زندگی خوشبخت در دسترس است٬ بورژواها "نزول سطح زندگی" را گریز ناپذیر می انگارند و به مدیحه سرایی از محرومیت می پردازند. در این نظام قربانی ساختن تام فرد و جامعه به خاطر نفع سلطه سياسى و اقتصادى سرمايه انجام می پذیرد و مورد تشویق قرار می گیرد . سرمایه داری در حسرت جهانی می سوزد که در آن دیگر کارگران موجوديتى اجتماعى و انسانى و زنده نباشند. برای آنها نیروی کار کارگران مهم است و فردیت و شخصيت اجتماعى کارگر به عنوان انسان زنده برای آنها موضوعى دست و پا گیر و مغاير با منفعت سرمايه است. گویی نیروی کار کارگران می تواند مستقل از کارگران وجود داشته باشد!
جنبش کارگری از بطن خواسته ها و نیازهای انسانی کارگران سر در می آورد و به تعبیر مارکس٬ نظام سرمایه داری به همراه رشد و گسترش خود گورکنان خود که همانا پرولتاریا باشد را نیز بوجود می آورد. در نظامی که بر منطق منفعت کور اقتصادی در قبال استثمار نیروی کار٬ که بخش اعظم جامعه را تشکیل می دهد٬ می چرخد و ربطی به انسان و نیاز های انسان ندارد و تنها براى سود تولید میکند نه براى پاسخ به نیازهای انسان٬ مبارزه کارگران در واقع تلاشی است برای انسانی کردن جامعه و به کار گرفتن ثروت اجتماعى در خدمت پاسخ گویی به نیازهای واقعى بشری. این تنها مبارزه اى است که نه فقط کارگران بلکه کل بشریت را از زیر سلطه قوانين ضد انسانى بازار نجات می دهد . این مبارزه تنها عامل ایجاد روابط انسانی در جامعه بشری است. متقابلا سرمایه داری در کل جهان یک لحظه از مبارزه با جنبش سوسياليستى و کمونیستى کارگران بیکار ننشسته است. ادامه عمر نظام منحوس و ضد بشریشان ایجاد موانع بی شمار بر سر مبارزات کارگری است. آنها به طرق مختلف سعی دارند تا مانع اتحاد کارگران شوند. از سرکوب عریان گرفته تا ایجاد جنگ های قومی٬ باد زدن ناسیونالیسم و تحریک دستجات مسلح مذهبی از جمله تلاش های نظام سرمایه برای به حضیض بردن این جنبش است. از سویی بازوهای اقتصادی نظام سرمایه مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول میلیارد ها کارگر را به ورطه بیکاری و گرسنگی می کشاندند و از سویی دم از دموکراسی و "طبیعی بودن" وضع موجود می زنند! ایدئولوژی سرمایه داری می گوید وجود راستین بشری در فداکاری بی چون و چرا نهفته است و ذات زندگی فرد فرمانبرداری و خدمتگزاریست. خدمتی که هرگز پایان نمی گیرد چرا که خدمت و زندگی یکی هستند. "انظباط ملی"٬ "افتخار و آینده ملی" از ترهاتی است که بورژوازی هر روزه به خورد طبقه کارگر در جهان می دهد .
این واقعیت ذاتی سرمایه و جامعه اى است که سرمايه داران براى بشر امروز بپا کرده اند. مصائب اين نظام ربطی به فلان سیاست غلط دولتی ندارد. سرکوب و گرسنگی و بیکاری روی دیگر سکه انباشت سرمایه و گردش آن است. جنگ و خونریزی و فقر و فلاکت جواز تضمین عمر سرمایه داری است. اما امروز در چنین دنیای سیاهی که نظام سرمایه ساخته و پرداخته کرده٬ بعضی از تئوریسین های راست کلید حل برون رفت از این وضعیت برای کارگر را ورود سرمایه داری جهانی به ایران می دادند و این طور تبلیغ می کنند که با ورود آمریکا و بانک جهانی معضل بیکاری دود شده به هوا می رود! در عوض مبارزه سوسیالیستی را امری عبث و بیهوده و می پندارند. این محافل که تا دیروز مخالف تحرکات اعتراضی کارگری بوده و اصلا وجود آن را منکر می شدند٬ در شرایط بحرانی که طبقه کارگر در ایران در آن به سر می برد٬ دایه دلسوز تر از مادر شده اند. هم و غمشان اين است که تحرکات کارگری را در کانالهای از قبل تعیین شده ای بیندازند و از آن برای مقاصد خود سود بجویند. آنها می خواهند با دست کارگر مار بگیرند و برای همین اعتراض طبقاتی و تاریخی کارگر را محدود به خواسته ها و منافع صنفی آنهم با توقع خودشان می کنند .
مستقل از اينکه اين نوع اظهارات چيزى جز پيچ و تاب خوردنهاى بيهوده در مقابل درد بى درمان سرمايه دارى ايران و بن بست و بحران همه جانبه آن نيست٬ اما طبقه کارگر بايد سياست روشنى در قبال آن داشته باشد. جنبش کارگری ايران ناگزير است که یک انتخاب قطعی بکند. طبقه کارگر ضرورى است در آستانه اول ماه مه سیاست مستقلی را دنبال کند و این سیاست مستقل صرفا استقلال و دوری از نهاد های رژیم نیست بلکه تعیین تکلیف با کل جناح های سرمایه داری است. فعالین کارگری با سياست تقابل با کليت سرمايه دارى و برافراشتن پرچم مطالبات بحق و انسانى خود٬ بايد پاسخ روشنى به اين تازه روشنفکران نیمه اسلامى نيمه لیبرال که تازگيها خود را "دلسوز کارگر" جا می زنند بدهند. بايد به اينها نشان داد که حضرات جنبش کارگرى را با حوزه و مستمعين تازه طلبه عوضى گرفته اند! *